ايشان مي فرمودند :از همان سنين نوجواني علاقه عجيبي به تزکيه نفس داشتم و شروع به تهذيب نفس و خودسازي و تقويت اراده نمودم و در قبرستان متروكه شهر تبريز كه يكي از قبرستانهاي بسيار مخوف ايران به شمار ميرود و رعب و وحشت عجيبي بعد از استيلاي شب به خود ميگيرد، قبري حفر نموده و در آن شب را تا صبح به ذکر حضرت باري مي پرداختم چون بسيار دوست داشتم به بينوايان و مستمندان كمك كرده و زندگي آنها را از فقر و تنگدستي نجات بخشم، سعي و تلاش بسياري مينمودم تا معماي لاينحل كيميا به دست من حل گردد، لذا قسمتي از سرمايه پدري را در اين راه صرف نمودم ولي به نتيجهاي نرسيدم، اما چون اين كوشش من همراه با توسلات شديد بود، يك روز ناگهان هاتف غيبي به من ندا در داد:
جعفر؛ كيميا، محبت ما اهل بيت عصمت و طهارت است، اگر کيمياي واقعي مي خواهي بسم الله اين راه و اين شما .با شنيدن آن نداي غيبي هدف و مسير زندگيم بكلي دگرگون شده و بر آن شدم تا به جاي تسخير جن و انس و ملك و اكتساب كيميا به دنبال حقيقت هميشه جاويد و پاينده، يعني محبت و دوستي ائمه اطهار (عليهمالسلام) بروم.هجرت به عراق :ايشان مي فرمودند :بيقراري عجيبي سراسر وجودم را فرا گرفت و آن چنان بيتاب و حيران اهل بيت عصمت و طهارت (عليهمالسلام) شدم كه لحظهاي نميتوانستم در منزل و شهر خود باقي بمانم ، لذا صبح روز بعد پشت پايي به همه چيز زده و بعد از خداحافظي با حالتي آشفته و پاي برهنه از تبريز به قصد كربلاي معلي حركت كرده و از مرز خسروي وارد خاك عراق شدم.در اولين ايستگاه بازرسي، مأموران حكومتي عراق به خاطر نداشتن جواز ورود، مرا به عنوان جاسوس دستگير و به زندان انداختند.چندين ماه در زندان بودم و در آن جا شور و حالي كه نسبت به ائمه اطهار (عليهمالسلام) داشتم را هیئت متوسلین به حضرت صدیقه طاهره(س)...
ما را در سایت هیئت متوسلین به حضرت صدیقه طاهره(س) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lahoot110a بازدید : 81 تاريخ : جمعه 25 شهريور 1401 ساعت: 11:30